Veterinary Medical Science, 1996 - present
Norwegian College of Veterinary Medicine, Oslo

من خودم را به عنوان یک دانشجوی در دانشکده دامپزشکی نوروژ، آماده کرده بودم تا با استفاده ی آسیب رسان از حیوانات در جهت اهداف آموزشی رو به رو شوم. من می دانستم که باید کارهای زیادی انجام بدهم و در مورد طرز تفکرم راسخ باشم تا بتوانم بدون به خطر انداختن اصول اخلاقی ام، واحدهای درسی را بگذرانم. طرز فکر من اینگونه است: من نمی خواهم که باعث رنج کشیدن حیوانات به خاطر تحصیلم بشوم. من نمی خواهم که روی حیوانات آزمایش انجام بدهم حتی اگر آنها رنج فیزیکی نبینند زیرا که آن ها را فقط برای استفاده دانشجویان خریداری و نگهداری می کنند. دلیل این طرز فکر این می باشد که من نگهداری در یک محیط آزمایشگاهی استریل برای تمام عمر بدون خارج شدن از آن محیط و داشتن حداقل فرصت ها برای رفتار طبیعی را، رنج و عذاب کشیدن می دانم. اگرچه با درد کشیدن حیوانات به عنوان قسمتی از درمان بالینی ای که حیوان به آن درمان نیازمند باشد و خودش در انتها از آن سود ببرد، موافقم و مشکلی با آن ندارم.

همچنین نمی خواهم به خاطر تحصیلاتم موجب مرگ یک حیوان بشوم. این باور شامل کالبدشکافی حیواناتی که برای استفاده دانشجویان خریداری می شوند نیز می باشد. حتی اگر در حد ارائه نمایشی باشد. (مثلا اگر برای هر 60 دانشجو یک حیوان اختصاص داده بشود.) با این حال مخالفت من با استفاده از ضایعات کشتارگاه ها و حیوانات کشته شده در بیمارستان ها نیست.گرچه در بعضی از کیس ها خودم به عنوان یک دامپزشک موافقت نمی کنم که حیوان را بکشم. از سویی دیگر من مخالف این می باشم که از دام های کشتار شده که برای دانشگاه خریداری شده اند و در صورت عدم استفاده خورده می شوند و آنرا مازاد می نامند، استفاده بشود. (که در حقیقت برای استفاده دانشجو سفارش داده می شوند) منطق این کار این است که به عنوان یک دانشجو من نمی خواهم که بازاری برای خرید و فروش حیوانات کشته شده بوجود بیاورم. من نمی خواهم چنین بازاری درست کنم این در حالیست که اگر حیوانات یا مواد زیستی را اصطلاحا از سطل زباله بردارم، چنین بازاری را ایجاد نکرده ام.

اولین رویارویی من با کالبدشکافی یک حیوان زنده در ابتدای سال دوم تحصیلم بود. سال اول کالبدشکافی ها روی سگهای اهدای کلینیک ها که به دلیل بیماری کشته شده بودند و صاحبانشان با اهدای جسد برای کالبدشکافی موافقت کرده یودند، انجام می شد. بدین ترتیب مشکلی نداشتم. اما در سال دوم ما گوسفندانی را کالبدشکافی می کردیم که در غیر این صورت به کشتارگاه ها فرستاده می شدند. من گفتگوهای متعددی با اساتید مختلفی آناتومی داشتم. بیشتر آنها با موضوع مشکلات اخلاقی کالبدشکافی ناآشنا بودند. با این وجود نامه ای به مدیر موسسه نوشتم و آنها اجازه دادند که بگردم و حیوانی که بر اثر مرگ طبیعی مرده باشد، پیدا کنم خیالم آسوده شد. (البته با رعایت محدودیت های علمی) من همچنین مجبور بودم اگر موفق نمی شدم به موقع این حیوان را برای آن درس پیدا کنم، امتحانی را بدهم.

با انگیزه شروع کردم تا یک گوسفند با مرگ طبیعی بدست بیاورم. به بیشتر گوسفند داران در حوالی نزدیک اوسلو (حدود 55 تا) تماس گرفتم و می خواستم که لطف کنند و اگر یکی از گوسفند هایشان بصورت تصادفی مرد به من خبر بدهند. در کمال تعجب بیشتر دامداران با آرزوی اینکه زندگی دامهای زنده با کالبد شکافی آنهایی که بصورت طبیعی مرده باشند ، نجات یابد، ابراز همدردی کردند. در روز یکشنبه قبل از شروع واحد درسی من تماسی از سوی یک دامدار دریافت کردم که می گفت که بزرگترین گوسفند نرش به یکباره مرده است. در مجموع من در طی شش هفته، هفت تماس از سوی دامداران با گزارش چنین گوسفندانی داشتم. من مجبور بودم که گوسفند را در دپارتمان پاتولوژی کالبدشکافی کنم چراکه دپارتمان آناتومی می ترسید که بدن های خارجی و تایید نشده در سالن تشریح وارد شود.

تمام کالبدشکافی های بعدی روی موارد کشتارگاهی انجام می شد. ما بین موارد کشتارگاهی یا حیوانات کشته شده حق انتخاب داشتیم. با این وجود یک درس (In Situ) وجود داشت که در آن یک خوک، یک اسب و گاوها و مرغ های کشته شده استفاده می شدند. گروه آناتومی به قول خودشان عمل کردند و به من اجازه دادند که یک حیوان از منابع اخلاقی برای این درس نیز پیدا کنم. من به دامداران خوک و گاو داران و اسطبل های نگهداری اسب و مرغداران تماس گرفتم. شماره تماس آنها از طریق اتحادیه گسترده دامداران جمع آوری شده بود.

ازآنجاییکه من گوسفند را در دپارتمان پاتولوژی کالبدشکافی کرده بودم، با دستیاران فنی آنجا هم ارتباط برقرار کرده بودم. به من اجازه دادند که سر کالبد شکافی تشخیصی (اتوپسی) حیواناتی که به خاطر بیماری کشته شده بودند و از کلینک آورده بودند، حضور داشته باشم. من شماره ام را به آنها داده بودم تا آنها بتوانند اگر حیوانی از گونه هایی که من نیاز داشتم، باید روی آنها کالبدشکافی تشخیصی صورت می گرفت، به من خبر بدهند. من سر کالبدشکافی تشخیصی دو اسب و یک گاو حضور داشتم. اما در طی اتوپسی من در پشت به همراه دانشجویان پاتولوژی ایستاده بودم و نمی توانستم کالبدشکافی را خودم انجام بدهم. پاتولوژویست ها تنها یک پای اسب را استفاده و بقیه را دست نزده رها می کردند. به من اجازه دادند که آن اسب را به تنهایی کالبدشکافی کنم. من همچنین یک گوساله مرده در شکم مادرش که به خاطر آسیب شدید مری مجبور شده بودند بکشند، را نیز کالبدشکافی کرده بودم. دو خوک که از دامداران گرفته بودم را نیز کالبدشکافی کردم. بعد از تماس گرفتن فقط با هفت دامدار، چهار خوک در یک هفته دریافت کردم. من همچنین یک مرغ که در تصادف مرده بود را نیز گرفتم.

همچنین واحد درسی ای وجود داشت که آنجا ماهی ها کشته و کالبد شکافی می شدند. من پیشنهاد دادم که از ویدیو کالبدشکافی ماهی به عنوان جایگزین استفاده شود، اما قبول نشد. پیدا کردن ماهی مرده از منابع اخلاقی (مرگ طبیعی) سخت ترین ماموریت بود. من در نهایت یک ماهی از یک قایق ماهیگیری در اسکله اوسلو پیدا کردم که که قرار نبود فروخته و خورده شود. ولی خودم نیز به قدر کافی با این راه حل راضی نشده بودم. در پایان من امتحان آناتومی را با نمره 11 از 12 پشت سر گذاشتم، به همراه تأییدیه کتبی مبنی بر قابل قول بودن واحدهای درسی گذرانده شده با حیواناتی که از منابع اخلاقی تهیه شده اند.

حیواناتی که در واحدهای فیزیولوژی استفاده می شوند یک قضیه جداست. آزمایش های این واحدها شامل موارد زیر هستند: سیستم عصبی و ماهیچه ای قورباغه، ایلئوم خوکچه هندی، متابولیسم و دمای بدن موش، آزمایش هورمون جنسی شامل اختگی، کشتن و در آخر گردش مواد، تنفس و تظاهرات فیزیولوژیک شکمبه در گوسفند.

در ابتدا ما چهار دانشجو بودیم که از انجام آزمایش عصبی-ماهیچه ای قورباغه سر باز زدیم. دو نفر از اساتید با ما جلسه ای گذاشتند. رفتار آنها خیلی متفاوت تر از اساتید آناتومی بود. آنها بهانه های همیشگی را ارائه دادند. از ضرورت لمس کردن مراحل لزج و نفرت انگیز آماده سازی قورباغه گرفته تا رفاه قابل توجه حیواناتی که برای آزمایش بکار میروند. با این حال قبول کردند تا به شبیه سازی مولتی مدیا کامپیوتری SimNerve نگاهی بیاندازند. این نرم افزار بوسیله ما از طریق سیستم جایگزین های امانی اینترنیش فراهم شده بود و همچنین ما یک درخواست کتبی برای معافیت از نقش داشتن در آزمایشهای حیوانی نوشتیم و به دست آنها رساندیم.

بعد از مدتی هردو استاد واکنش نشان دادند. آنها تصور داشتند که برنامه کامپیوتری به اندازه ی کافی مناسب نیست و حوصله سر بر است. ما همچنین یک جوابیه کتبی دریافت کردیم که آنها اصرار کرده بودند که ما آزمایش را انجام دهیم. ما دوباره نامه ای اعتراضی نوشتیم و راه حل های پیشنهادی دیگری را ارائه کردیم: شبیه سازی SimMuscle در ترکیب با یک آزمایش رویِ خود دانشجو که در واحدهای فیزیولوژی در دانشکده های زیست شناسی (بیولوژی) انجام می شد.

زمان زیادی گذشت و ما جوابی برای نامه اعتراضی دریافت نکردیم. در نهایت یکی از اساتید به سراغم آمد و به من گفت آنها به تصمیم نهایی شان رسیده اند. این نیز مانند قبل بود. آنها هیچ نظری در مورد جایگزین های پیشنهادی ندادند. یکی از آنها همچنین به من گفت که با این نظرات با این طزر تفکر، با سختیهایی مواجه خواهم شد. او گفت که من مجبورم آزمایشها را انجام بدهم یا با پیامدهای عدم انجام آنها مواجه شوم.

در همین زمان با اساتید زیست شناسی ملاقات کرده بودم و از آنها خواسته بودم که اگر می توانم در این واحدهای درسی شرکت و مشاهده کنم. به من اجازه دادند که این کار را انجام بدهم ولی زمانی که از جانب سه نفر دیگر نیز این درخواست را مطرح کردم دانشکده زیست شناسی به آنها اجازه حضور به همراه من را نداد.

در روز انجام آزمایش قورباغه دو نفر ما آنرا انجام دادیم. دو نفر دیگر نامه اعتراضی به رئیس دانشگاه نوشتند. جوابی که ما گرفتیم تقریبا مبهم بود. اساسا می گفتند که تصمیم گیری در این زمینه به اساتید فیزیولوژی سپارده شده است و او در این موقعیت دخالت نمی کند و به قضاوت اساتید اعتماد دارد.

ما همچنین درخواستی به اساتید به همراه پیشنهادهای گسترده ای برای جایگزین ها در آزمایشات حیوانی باقیمانده نوشتیم. شش دانشجو نامه را امضا کردند ولی من تنها کسی بودم که آزمایش را انجام ندادم. هیچ جوابی به این نامه داده نشد ولی من یک اخطار دریافت کردم که اگر در آزمایش های این واحد نقش نداشته باشم آزمونم اعتباری ندارد. به خاطر تغییر برنامه آموزشی، ترم فیزیولوژی، ترم بسیار شلوغ و سختی برای دانشجو و اساتید بود، پس من متوجه شدم که اکنون زمان مناسبی برای تشکیل جلسه نهایی با اساتید و رئیس دانشگاه در مورد پرونده ام نیست. به من اجازه داده شد که آزمون بدهم و من نمره 10 از 12 را کسب کردم. هرچند که به خاطر عدم حضور در آزمایشها نمره آزمونم معتبر نبود.

در طی کل این قضیه من تلاش کردم که نامه های حمایت و امضا برای دادخواست از اساتید و دامپزشکان نوروژ و کشورهای دیگر جمع کنم. من همچنین گزارش های علمی در مورد اهمیت تحصیلی جایگیزین ها را نیز جمع کردم. من داخل موسسه حقوق حیوانات NOAH گروهی از دانشجویان علیه آزمایشات حیوانی تشکیل دادم. با این گروه برای تامین بودجه به موسسه سرمایه گذاری جایگزین های نوروژ درخواست نوشتیم و با پول آن SimMuscle را خریداری کردیم.

به عنوان یکی از آزمایشهای حیوانی که اخته کردن و کشتن موش است، من از دو دامپزشک که می شناختم خواستم که اجازه بدهند در اخته کردن و عقیم سازی حیوانات در کلینکشان شرکت کنم. من در اخته کردن دو موش و یک گربه و عقیم سازی یک گربه ماده شرکت کردم. همه ی آنها حیوانات بی خانمان بودند که من از آنها برای یافتن خانه جدید نگهداری می کردم. بنابراین نه تنها در طول عمل جراحی حاضر بودم، بلکه مسئول مراقبت های پس از جراحی و احیای آنان هم بودم. به نظر من اینکار برای یک دانشجوی دامپزشکی بسیار مفید تر از عقیم سازی و کشتن یک حیوان آزمایشگاهی است. من تاییدیه شرکت در این عملیات را از دو دامپزشک گرفتم ولی نمی دانم که آیا این تاییدیه ها مورد قبول اساتید فیزیولوژی می باشد یا نه!

من همچنان در تلاشم که آزمونم را معتبر کنم و نمی دانم چه اقداماتی را باید انجام دهم. به نظر می رسد که اساتید فیزیولوژی نمی خواهند نظرشان را عوض کنند. گام بعدی این است که به همراه اطلاعاتم از جایگزین ها و تقاضای یک آموزش و پرورش انسانی به سراغ انجمن های دانشجویی، برد اساتید کالج و در نهایت دپارتمان آموزشی بروم.