Biological Science and Geography (1983-1989)

Eotvos University, Budapest, Hungary

 

رشته تحصیلی من ترکیبی از زیست شناسی و جغرافی بود. در سال چهارم ما باید فیزیولوژی حیوانات را میخواندیم واین مانند بسیاری از قسمتهای اروپا، شامل تشریح و آزمایش روی قورباغه،موش و حتی گربه بود. درابتدای آن سال،من به همراه یک دانشجوی دیگر، به مربی درس عملی گفتیم که به دلایل اخلاقی، نمیخواهیم روی حیوانات آزمایش کنیم .ما در حضور سایر همکلاسی ها این موضوع را اعلام کردیم.استاد عصبانی شد ولی پاسخ نه را به طور قطعی به ما نگفت.اما به رییس بخش گزارش داد واو سعی می کرد ما را متقاعد کند تا با آزمایش روی حیوانات مخالفت نکنیم.

ما منتظر تصمیمی در مورد اعتراضمان بودیم که در اواخر ترم مسئول بخش اعلام کرد که ما نمره قبولی را در آن درس نخواهیم گرفت.و این به آن معما بود که ما نمیتوانیم شاخه ی زیست شناسی را در رشته و مسیرهای شغلی انتخابیمان ادامه دهیم. ما به سراغ همه افراد بانفوذ دانشگاه، از جمله رییس دانشگاه، رفتیم تا در این تصمیم تغییری ایجاد کنیم. بعد مذاکرات بسیار، تصمیم گرفته شد به جای ۱۲ آزمایش، تنها یک آزمایش انجام دهیم: مطالعه روی قلب یک قورباغه بیهوش شده.

ما در وضعیت خیلی بدی بودیم: چه نیازی به قربانی کردن یک قورباغه بود؟هر دو جبهه سیاسی و عملی از آنچه قرار بود ما انجام دهیم، اگاه بودند. همکلاسی من مشتاق به مطالعه شاخه ی زیست شناسی این رشته بود (بوم شناسی گیاهی). و در دهه 80، ما در مجارستان هنوز تحت سلطه ی یک رژیم مستبد کمونیستی بودیم که زیر سؤال بردن هرچیزی را دشوار میکرد. در آن زمان فشار سیاسی بسیار استرس زا بود، چون کار انتخابی ما خطرناک بود!در آن شرایط، متوجه شدم که برای رسیدن به یک جایگاه مناسب جهت مبارزه برای حیوانات، گاهی نیاز به سازش است. در واقع این تنها راه رسیدن به آن جایگاه بود. ما هر دو تصمیم گرفتیم آزمایش را انجام دهیم.

با وجودی که تمام موارد مربوط به فیزیولوژی حیوانات را خوانده بودیم و میدانستیم، به ما نمره 2-3 از 5 را دادند. ولی مورد مهمتر این بود که د میتوانستیم قسمت دوم درس عملیمان را در گروه دیگری بگذرانیم که مجبور نبودیم آزمایشهای بیشتری انجام دهیم!این توافق احتمالا برای جلوگیری از اعتراض های بیشتر ما انجام گرفت.

برای اینکه اشتباهم را جبران کنم (آزمایشم روی قورباغه را)، در گروه رفاه حیواناتی فعال شدم که در حین مشکلات از ما حمایت هم کرده بود. به عضویت یک گروه محافظ طبیعت مجارستانی به نام FAUNA در آمدم و نیز شروع به کار با اینترنیش کردم.
در مقام یک دانشجوی سال پنجمی، یک کمیته اخلاقی در دانشگاه تشکیل دادم که هم به دانشجویان و هم به حیوانات کمک کند. اعضای این کمیته از اساتید و دانشجویان بودند و ایجاد آن به کمک یکی از اساتید که قبلا هم مایل به کمک به ما بود، اما چون در دپارتمان دیگری کار می کرد ، نتوانسته بود به ما کمک کند، بوجود آمد. کمیته جلسات متعددی تشکیل داد و با وجود مخالفتهایی که میشد، کمیته اعلام کرد که باید مجموعه قوانین اخلاقی نوشته شود و در آزمایش ها ، اجرا شود. متاسفانه قوانین به اندازه کافی محکم نبودند و آنطور که ما میخواستیم اجرا نشد.

دو سال بعد از اینکه من فارغ التحصیل شدم، فعالان گروه FAUNA دادخواستی برای آموزش انسانی با شفقت در دانشکده آغاز کردند. این دادخواست توسط بیش از صد دانشجوی زیست شناسی، شیمی، جغرافی و روان شناسی امضا شد. نتیجه غیرمستقیم این دادخواست این بود که همه دانشجویانی که نمیخواستند زنده شکافی کنند، فرصتی یافتند تا اینکار را انجام ندهند. نتیجه بد این دادخواست این بود که بخش فیزیولوژی حیوانی اعلام کرد همه دانشجویانی که به دانشگاه وارد میشوند باید تعهد نامه ای را امضا کنند و در آن متعهد شوند که هر تقاضایی در راستای آموزش از آنها شد را، انجام دهند. ولی این در سال ۱۹۹۱ اتفاق افتاد و من فکر میکنم به علت تغییرات سیاسی که اتفاق افتاد، دیگر چنین تعهد نامه ای وجود ندارد. من فکر میکنم روش قانونی مناسب تر است. من فعالیت هایی گروه های حمایتی حیوانات در راستای تصویب یک قانون جدید رفاه حیواناتی،در مجارستان داشتم. تلاش زیادی کردم تا موضوع استفاده ازحیوانات در آموزش را در این قانون لحاظ کنند و استفاده از جایگزین ها را درهر جایی که وجود دارند، الزامی کنند تا هیچ دانشجویی مجبور به آزمایش روی حیوانات نشود. از لحاظ تئوری تشریح باید غیرقانونی باشد ولی با در نظر گرفتن جنبه های دیگر قانون جاهای زیادی برای تفسیر قانون و رعایت نکردن، وجود دارد.

درمورد آزمایش قورباغه، هنوز نمیدانم آیا کار درستی انجام دادم یا نه. در موقعیت ساده ای قرار نداشتم. شاید اگر ما به طور عمومی اعتراض نمیکردیم مثل بقیه میتوانستیم از شرکت در آزمایش ها، خودداری کنیم. همان کاری که در ترم دو انجام دادیم. درآن زمان و با آن رژیم کمونیسم، انتخاب های ما بسیار محدود بود. اگر حالا در همان شرایط قرار می گرفتم، احتمالا جور متفاوتی عکس العمل نشان می دادم. به طور قطع هیچ گاه نخواهم توانست جان آن قورباغه را نجات دهم ولی امیدوارم حالا قادر به نجات تعداد بسیار زیاد دیگری از آنها باشم.